جدول جو
جدول جو

معنی گچ کاری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گچ کاری کردن
تجصيص
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گچ کاری کردن
Plaster
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گچ کاری کردن
plâtrer
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گچ کاری کردن
штукатурить
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گچ کاری کردن
石膏を塗る
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گچ کاری کردن
verputzen
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گچ کاری کردن
tynkować
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گچ کاری کردن
پلستر لگانا
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گچ کاری کردن
প্লাস্টার করা
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گچ کاری کردن
ปิดปูน
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گچ کاری کردن
kupaka
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گچ کاری کردن
alçı yapmak
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گچ کاری کردن
灰泥
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به چینی
گچ کاری کردن
штукатурити
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گچ کاری کردن
למרוח טיח
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به عبری
گچ کاری کردن
gesso
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گچ کاری کردن
memplester
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گچ کاری کردن
प्लास्टर चढ़ाना
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گچ کاری کردن
pleisteren
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گچ کاری کردن
intonacare
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گچ کاری کردن
yeso
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گچ کاری کردن
석고를 바르다
تصویری از گچ کاری کردن
تصویر گچ کاری کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ/ سِ کَ دَ)
بنایی کردن. کار گل کردن
لغت نامه دهخدا
با گل بنا ساختن، بنایی کردن، کاشتن گل، گل و بوته روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کردن نقش و نگار زدن
فرهنگ لغت هوشیار